هوای دهانم چه خوش است , گویی دهان به دهانم کرده ای
بگو که رخ بنمودی همچو مستانم کرده ای
همچو باران کز فراق دشت میبارد به صبح
گر تو خیری آوری در امر گریانم کرده ای
انتهای بیرقت را دیدم و خندان شدم
زان بفهمیدم برفتی و نشانم کرده ای
صاحب قلب و زمانی و مکان نشناسی
من بدان گفتم تو در قلبت مکانم کرده ای ؟
عجب از این نفس امّاره که میگیرد تو را از من
بار الهی ! صد بار باز میگردم چون همانم کرده ای
میشوی خورشید و میتابی پس از ذلت
میشوم هم ره , یا جز مردگانم کرده ای
# ســـ #